فرهنگ سازمانی

درک نادرست از فرهنگ سازمانی میتواند موفقیت تغییرات را محدود کند. فرهنگ سازمانی شامل باورها و ارزشهای مشترکی است که بر رفتار اعضای سازمان تأثیر میگذارد و میتواند عاملی برای پیشرفت یا مانعی در راه
گردآوری و تنظیم: وحید مهدوی معجز
مشاور حوزه ی منابع انسانی
درک اشتباه از مفهوم فرهنگ باعث میشود تمام فعالیتهایی که در جهت تغییر آن صورت می گیرد از موفقیت چندانی برخوردار نباشد و مشکل سازمان ها همچنان ادامه یابد. فرهنگ سازمانی موضوعی است كه به تازگی در دانش مدیریت و در قلمرو رفتار سازمانی راه یافته است. جمعیتشناسان، جامعهشناسان و اخیراً روانشناسان توجه خاصی به این مبحث نو و مهم در مدیریت مبذول داشته و در شناسایی نقش و اهمیت آن نظریهها و تحقیقات زیادی را بهوجود آورده و در حل مسائل و مشكلات مدیریت به كار گرفتهاند. فرهنگ سازمانی بهعنوان مجموعهای از باورها و ارزش های مشترك بر رفتار و اندیشۀ اعضای سازمان اثر میگذارد و میتوان نقطه شروعی برای حركت و پویایی و یا مانعی در راه پیشرفت به شمار آید.
مفهــــوم فــــرهنگ
فرهنگ واژهای است كه علمای علم اجتماع و پژوهشگران رشته مردمشناسی آن را به كار میبرند و این واژه از گسترش وسیعی برخوردار است و آنچنان مفید واقع شده كه آن را در سایر علوم اجتماعی نیز به كار میبرند.
فرهنگ در قالب بحث تخصصی خود در حدود اواسط قرن نوزدهم در نوشتههای علمای مردمشناسی پدیدار شد و كاربرد علمی كلمۀ فرهنگ در اواخر قرن مذكور توسط تایلر(1917ـ1832)مردمشناس انگلیسی صورت گرفت. یكی از مبانی اساسی علوم رفتاری با رشتۀ انسانشناسی آغاز میشود و یكی از رشتههای فرعی انسانشناسی، انسانشناسی فرهنگی است كه با مطالعه رفتار سازمانی ارتباط نزدیك دارد، درواقع بدون فهم عمیق ارزشهای فرهنگی جامعه نمیتوان رفتار سازمانی را به درستی فهمید.
نقشی كه فرهنگ در رفتار انسان ایفا میكند، یكی از مهمترین مفاهیمی است كه در علوم رفتاری وجود دارد. هرچند تاكنون بهطور كامل مورد ارزیابی قرار نگرفته است. فرهنگ آنچه را كه انسان یاد میگیرد و نیز نحوه رفتار او را تعیین میكند. در مورد اینكه فرهنگ چگونه به وجود میآید، باید گفت كه فرهنگ پدیدهای است كه با توجه به خواستههای طبیعی و نیروهای اجتماعی سرچشمه میگیرد. جغرافیای منطقه، تاریخ و رویدادهای قوم، زبان و ادبیات رایج در میان مردم، دین و مذهب، اقتصاد و شیوۀ معیشت مردم در پیدایش فرهنگ اثر گذاشته و در تركیبی سازگار با یكدیگر، مجموعهای از ارزش ها و باورهای چیره را پدید میآورند كه بر رفتار انسانی تأثیر میگذارد و ارتباط میان مردم را آسان میسازد.
بهصورت خیلی كلی مفهوم فرهنگ عبارت است از، كیفیت زندگی گروهی از افراد بشر كه از یك نسل به نسل دیگر انتقال پیدا میكند. به عقیدۀ ادگار شاین فرهنگ را میتوان بهعنوان یك پدیده كه در تمام مدت اطراف ما را احاطه كرده است مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. به نظر وی هنگامی كه فردی، فرهنگی را به سازمان یا به داخل گروهی از سازمان به ارمغان میآورد میتواند به وضوح چگونگی به وجود آمدن، جای گرفتن و توسعه آن را ببیند و سرانجام آن را زیر نفوذ خود درآورده، مدیریت نماید و سپس تغییر دهد.
تعــــــــریف فــــــرهنگ
فرهنگ در زبان فارسی معانی مختلفی دارد كه مهمترین آنها ادب، تربیت، دانش، مجموعه آداب و رسوم، علوم، معارف و هنرهای یك جامعه است. از دیدگاه علمی تعاریف متعدد و متنوعی از فرهنگ ارائه گردیده كه در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
در فرهنگ فارسی عمید، فرهنگ عبارت است از دانش، ادب، علم، معرفت، تعلیم و تربیت، آثار علمی و ادبی یك قوم یا ملت.
فرهنگ لغات وبستر، فرهنگ را مجموعهای از رفتارهای پیچیده انسانی كه شامل افكار، گفتار اعمال و آثار هنری است و بر توانایی انسان برای یادگیری و انتقال به نسل دیگر تعریف میكند.
به عقیده هافستد فرهنگ عبارت است از: اندیشه مشترك اعضای یك گروه یا طبقه كه آنها را از دیگر گروهها مجزا میكند و در جایی دیگر، فرهنگ بهصورت مجموعهای از الگوهای رفتار اجتماعی، هنرها، اعتقادات، رسوم و سایر محصولات انسان و ویژگیهای فكری یك جامعه یا ملت تعریف میشود.
ویــــژگیهای فـــــــرهنگ
با بررسیهای زیادی كه از فرهنگهای مختلف به عمل آمده، چنین به نظر میآید كه علیرغم تفاوتهای موجود، همۀ فرهنگها دارای ویژگیهایی هستند كه تعدادی از آنها را میتوان به شرح زیر معرفی كرد:
1ـ فرهنگ آموختنی است، فرهنگ خصوصیتی غریزی است و ذاتی نیست.
2ـ فرهنگ آموخته میشود. انسان میتواند عادتهای آموختهشده خود را به دیگران منتقل كند.
3ـ فرهنگ اجتماعی است عادتهای فرهنگی، ریشههای اجتماعی دارند.
4ـ فرهنگ پدیدهای ذهنی و تصوری است. عادتهای گروهی كه فرهنگ از آنها پدید میآید بهصورت هنجارها یا الگوهای رفتاری، آرمانی ذهنی میشوند یا در كلام میآیند.
5ـ فرهنگ خشنودیبخش است. هر فرهنگی كه نتواند از عهدۀ تعیین هدف اعلای زندگی برآید از برآوردن آرمانهای عالی حیات نیز ناتوان است. عناصر فرهنگی تا زمانی كه بر افراد یك جامعه خشنودی نهایی میبخشد میتوانند پایدار بمانند.
6ـ فرهنگ سازگاری مییابد. فرهنگ دگرگون میشود و فراگرد دگرگونی آن همراه با تطبیق و سازگاری است.
7ـ فرهنگ یگانهساز است. عناصر هر فرهنگ گرایش به آن دارند تا پیكری یكپارچه و به هم بافته و سازگار پدید آورند و این سازگاری به زمان نیاز دارد.
همچنین از منظر دیگر و دیدگاه آقای فردلو تانز شش ویژگی برای فرهنگ به شکل ذیل بیان میشود :
- فرهنگ : قابل یادگیری است.
- فرهنگ : اشتراكی است.
- فرهنگ : از یك نسل به نسل دیگر قابل انتقال است.
- فرهنگ : نمادی است. (استفاده از یك چیز برای نشان دادن چیز دیگری)
- فرهنگ : دارای الگو است. (تغییر در یك بخش به تغییرات در بخش دیگر منجر میشود)
- فرهنگ : قابل تعدیل است.
با توجه به مفهوم فرهنگ و ویژگیهای آن میتوان نتیجه گرفت كه رفتار انسان اصولاً بر باورهای فرهنگی متكی است. باورهایی را فرهنگی میگوییم كه بهصورت نسبی در جامعه پذیرش زیادی دارند. منشأ این باورها متفاوت است. گاهی ریشه در شرایط تاریخی یا جغرافیایی یا مذهبی یا حوادث ویژه و یا در علم دارد. ولی آنچه كه مسلم است این است كه، بخش اعظمی از باورهای فرهنگی در قالب اصول اعتقادی ظاهر میشوند و یا همچنین میتواند از تعاملات سازمانی ناشی شود.
تعــــریف سازمان
این موضوع كه باید سازمان را بهعنوان نوعی فرهنگ به حساب آورد یعنی سیستمی كه اعضای آن استنباط مشتركی از سازمان دارند یك پدیدۀ نسبتاً جدیدی است. در گذشته تصور بر این بود كه سازمان یك وسیله یا ابزاری منطقی است كه میتوان با استفاده از آن یك گروه از افراد را كنترل و كارهای آنها را هماهنگ كرد. این سازمان دارای سطوح عمودی، دوایر، سلسله مراتب اختیارات و از این قبیل ویژگیها بودند. ولی واقعیت این است كه یك سازمان بیش از اینهاست و مانند یك فرد دارای شخصیت است.
هنگامیكه یك سازمان بهصورت یك نهاد درمیآید دارای نوعی حیات و زندگی میشود كه با زندگی اعضای آن متفاوت است و به خودی خود دارای ارزش میشود. از اینرو هنگامیكه سازمان بهصورت یك نهاد درمیآید الگوی خاصی از رفتار مورد قبول همۀ اعضای سازمان قرار خواهد گرفت كه در همه جای سازمان به چشم میخورد.
سازمان عبارت است از فرایندهای نظامند از روابط متقابل افراد برای دست یافتن به هدفهای معین که این پنج خصیصه را دارا میباشد:
1ـ سازمان همیشه از افراد تشكیل میشود.
2ـ این افراد به طریقی با یكدیگر ارتباط دارند و بین آنها روابط متقابل برقرار است.
3ـ این روابط متقابل را میتوان نظام بخشید.
4ـ كلیۀ افراد در سازمان دارای هدفهای مشخصی هستند و بعضی از این هدفها در عملكرد آنها اثر میگذارند.
5ـ این روابط متقابل همچنین نیل به هدفهای مشترك سازمان را میسر میكند و اعضای سازمانها برای دست یافتن به هدفهای فردی، حصول هدفهای مشترك سازمانی را دنبال میكنند.
با توجه به تعریف فوق، سازمان چیزی جز روابط متقابل بین افراد نیست و ساختار سازمانی این روابط متقابل را كه شامل تعیین نقشها، روابط بین افراد، فعالیتها، سلسله مراتب هدفها و سایر ویژگیهای سازمان است، منعكس مینماید. اگر به مفهوم سازمان توجه كنیم رابطهای خاص میان دو مفهوم فرهنگ و سازمان مییابیم.
مفهــــوم فــــرهنگ ســـازمـــان
فرهنگ سازمانی موضوعی است كه بهتازگی در دانش مدیریت و در قلمرو رفتار سازمانی راه یافته است. فرهنگ از دیرباز برای شرح كیفیت زندگی جامعه انسانی به كار برده میشود. ولی دربارۀ فرهنگ سازمانی آنچه مربوط به كار و رفتار مردمان در سازمان است كمتر سخن گفته شده است.
از تركیب دو واژه فرهنگ و سازمان نگرش تازه پدید آمده است كه هیچیك از آن دو واژه این اندیشه را در بر ندارد. سازمان یك استعاره برای نظم و تربیت است درحالیكه عناصر فرهنگ نه منظم هستند و نه با نظم. فرهنگ كمك میكند تا دربارۀ چیزی جدای از مسائل فنی در سازمان سخن گفته شود و باعث میشود نوعی از روان همراه با نوعی رمز و راز پدید آید. بنابراین میتوان گفت فرهنگ در یك سازمان مانند شخصیت در یك انسان است.
فرهنگ سازمانی پدیدهای است كه در سازمان است و همۀ اعضاء اتفاق نظر دارند كه یك دست ناپیدا افراد را در جهت نوعی رفتار نامرئی هدایت میكند. شناخت و درك چیزی كه فرهنگ سازمان را میسازد، شیوۀ ایجاد و دوام آن به ما كمك میكند تا بهتر بتوانیم رفتار افراد در سازمان را توجیه كنیم.
تعــــریف فــــرهنگ سازمانــــــی
بر مبنای یک تعریف کلی و عمومی فرهنگ سازمانی ،عبارتاند از مجموعهای از مفروضات اساسی است، که افراد سازمان، در هنگام رو به رو شدن با مسائل، انطباق با محیط و دستیابی به وحدت و انسجام داخلی، ایجاد، کشف و یا توسعه دادهاند و در نتیجه بهعنوان روش صحیح ادراک، تفکر و احساس، به اعضای جدید انتقال مییابد. به عبارت دیگر، مجموعهای از ارزشها، باورهای راهنما، تفاهمها و روشهای تفکر، که در بین اعضای سازمان مشترک بوده و از طرف اعضای جدید نیز به عنوان روشهای صحیح انجام کارها و تفکر جستجو میشود، فرهنگ سازمانی نامیده میشود، همچنین فرهنگ سازمانی دربرگیرنده ارزشها و رفتارهایی است که به محیط اجتماعی و روانی منحصر به فرد سازمان کمک مینماید.
همچنین از نگاه آقای ادگار شاین فرهنگ سازمانی اینگونه توصیف میشود :
یك الگویی از مفروضات بنیادی است كه اعضای گروه برای حل مسائل مربوط به تطابق با محیط خارجی و تكامل داخلی آن را یاد میگیرند و چنان خوب عمل میكند كه معتبر شناخته شده، سپس بهصورت یك روش صحیح برای درك، اندیشه و احساس كردن در رابطه با حل مسائل سازمان به اعضای جدید آموخته میشود. جیمز پرسی معتقد است كه افراد یك سازمان دارای ارزشهای مشترك، عقاید، معیارهای مناسب برای رفتار، زبان مخصوص، رمزها و سایر الگوی فكری و رفتاری هستند و بهطور خلاصه، فرهنگ سازمان را الگویی از مقاصد مشترك افراد سازمان تعریف میكند.
و به عقیدۀ دیگری، فرهنگ سازمانی عبارت است از اندیشۀ مشترك اعضای یك سازمان كه آنها را از سازمان دیگر متمایز میكند. علیرغم اینكه تعریف واحدی از فرهنگ سازمانی وجود ندارد ولی میتوان گفت كه همۀ افرادی كه در این زمینه مطالعه نمودهاند همگی توافق دارند كه فرهنگ؛
- كلی است كه از مجموع اجزای آن بیشتر است.
- تاریخچه سازمان را منعكس میكند.
- به مطالعۀ انسانشناسی مانند رسوم و نهادها مربوط میشود.
- توسط گروهی از افراد كه یك سازمان را تشكیل دادهاند شكل گرفته است.
- حركت آن كند و سخت است.
- تغییر آن به سختی صورت میگیرد.
با توجه به تعریف عنوانشده به این نتیجه میرسیم كه تقریباً تمامی پژوهشگران از فرهنگ سازمانی بهعنوان مجموعهای از ارزشها، باورها، عقاید، فرضیات و هنجارهای مشترك حاكم بر سازمان یاد میكنند. در واقع فرهنگ سازمانی همان چیزی است كه بهعنوان یك پدیدۀ درست به اعضای تازه وارد آموزش داده میشود و آن بیانگر بخش نانوشته و محسوس سازمان است.
ویــــژگیهای فــــرهنگ سازمانـــی
درصورتیكه فرهنگ را سیستمی از استنباط مشترك اعضاء نسبت به یك سازمان بدانیم، یك سیستم از مجموعهای از ویژگیهای اصلی تشكیل شده است كه سازمان به آنها ارج مینهد یا برای آنها ارزش قائل است. ده ویژگی عبارتند از:
1ـ خلاقیت فردی: میزان مسئولیت، آزادی عمل و استقلالی كه افراد دارند.
2ـ ریسكپذیری: میزانی كه افراد تشویق میشوند تا ابتكار عمل به خرج دهند، دست به كارهای مخاطرهآمیز بزنند و بلندپرازی كنند.
3ـ رهبری: میزانی كه سازمان هدفها و عملكردهایی را كه انتظار میرود انجام شود، مشخص مینماید.
4ـ یكپارچگی: میزان یا درجهای كه واحدهای درون سازمان به روش هماهنگ عمل میكنند.
5ـ حمایت مدیریت: میزان یا درجهای كه مدیران با زیردستان خود ارتباط را برقرار میكنند، آنها را یاری میدهند و یا از آنها حمایت میكنند.
6ـ كنترل: تعداد قوانین و مقررات و میزان سرپرستی مستقیم كه مدیران بر رفتار افرادی اعمال میكنند.
7ـ هویت: میزان یا درجهای كه افراد، كل سازمان (و نه گروه خاص یا رشتهای كه فرد در آن تخصص دارد) را معرف خود میدانند.
8ـ سیستم پاداش: میزان یا درجهای كه شیوۀ تخصیص پاداش (یعنی افزایش حقوق و ارتقای مقام) بر اساس شاخصهای عملكرد كاركنان قرار دارد نه بر اساس سابقه، پارتیبازی و از این قبیل شاخصها.
9ـ سازش با پدیدۀ تعارض: میزان یا درجهای كه افراد تشویق میشوند با تعارض بسازند و پذیرای انتقادهای آشكار باشند.
10ـ الگوی ارتباطی: میزان یا درجهای كه ارتباطات سازمانی به سلسله مراتب احتیاجات رسمی محدود میشود.
اقای جیمز پرسی همین ویژگیها را با اندكی تفاوت به شرح زیر بیان میكند:
1ـ هویت یا شخصیت افراد
2ـ اهمیت كار گروهی
3ـ نگرش كاركنان
4ـ یكپارچگی
5ـ كنترل و سرپرستی
6ـ ریسكپذیری
7ـ میزان پاداش
8ـ میزان تضاد
9ـ میزان حمایت و راهنمایی مدیریت
10ـ نگرش سازمان (در مورد اهداف)
عوامل و اجــــزاء فـــــرهنگ سازمان
فرهنگ سازمان از دو لایه اصلی تشكیل شده است. نخستین لایه،( ارزشها و باورها) لایهای است كه نمایشگر نمادهای ملموس مانند طرز پوشش، رفتار، مراسم، تشریفات، اسطورهها و افسانههاست. لایۀ دیگر فرهنگ سازمانی، لایۀ پایهای و یا شالودۀ اساسی فرهنگ سازمان است كه به ارزشهای زیربنایی، مفروضات، باورها و فرآیندهای فكری افراد و گروههای سازمانی اشاره دارد. این لایه درواقع فرهنگ راستین سازمان را تشكیل میدهد. عوامل تشكیلدهندۀ فرهنگ سازمان عبارت اند از: هنجارها، سنتها و تشریفات، و مفروضات:
ارزشها: ارزشهای فرهنگ سازمان معمولاً بازتابی از ارزشهای جامعه و محیطی است كه سازمان در آن قرار دارد. درواقع ایدهها و تمایلات و نظراتی هستند كه عمدتاً بهعنوان راه حلهای معتبر برای مشكلات پذیرفته شدهاند.
باورها: مردم باورها یا اعتقادات گوناگونی دارند، بعضی از باورها مربوط به نكات جزئی زندگی روزمره و بعضی از آنها در حوزۀ مسائلی است كه از نظر فرد، سازمان و یا جامعه اهمیت زیادی دارد. بهطور كلی باورهای شكلدهندۀ تصمیمات بلندمدت و كلان سازمان را باورهای راهبردی (استراتژیك) و باورهای مشترك اجراكنندگان تصمیمات را باورهای كاربردی (عملیاتی) مینامند. همسو نمودن این دو دسته باور به همافزایی فرهنگی و توفیق سازمان در تحقیق اهداف خود كمك میكند. در غیر اینصورت انرژیها صرف خنثی كردن یكدیگر و باعث اخلال و مانع حركت سازمان بهسوی هدفهای خود خواهد شد.
فرآیند اجتماعی سازمان: عامل دیگری كه در ایجاد و تكوین فرهنگ سازمانی مهم است، فرآیند اجتماعی سازمان است از طریق این فرآیند افراد جای خود را در سازمان باز میكنند. یاد میگیرند كه چگونه جذب سازمان شوند، با هنجارها و استانداردهای سازمان آشنا شوند و رفتار مناسب را فرا گیرند. فرآیند اجتماعی در سازمانها بهصورت آموزشهای توجیهی و قبل از خدمت و آموزشهای حین خدمت میباشد و یا گاهی افراد خود بهتدریج هنجارها و رفتارهای مناسب را تشخیص میدهند و بهتدریج به آنها خو میگیرند. كه در حالت اول آموزش به شكل رسمی و در حالت دوم به شكل غیر رسمی میباشد. موفقیت فرآیند اجتماعی سازمان ارتباط زیادی به ماهیت فرهنگ سازمان و نوع هنجارهای غالب در سازمان دارد.
سنتها و تشریفات: سنتها الگوهایی هستند كه در سازمان شكل گرفته و بهصورت عادت پایدار شدهاند. تأكید بر الگوها، رفتارهای ویژه در مراسم عمومی، نوع برخورد با كار، افراد و ارباب رجوع، تشویق به گردهماییها پیروی از شعارها و نمادهای ارتباط (هر شیء، عمل، رویدادی كه برای انتقال معنی به كار میرود)، همگی بیانكنندۀ انتظارهای سازمان از افراد و همینطور انتظار متقابل آنها از سازمان است.
اسطورهها: نمونهای از تاریخ گذشته سازمان است كه موفقیتها و كارهای برجسته مؤسسات و یا مدیران در گذشته را بهصورت الگو بازگو میكند و هدف آن انگیزش كاركنان و پیروی آنها از آن الگوهاست. بهطوریكه در كاركنان دلبستگی ایجاد كند و باعث شود آنان از عضویت در سازمان احساس غرور كنند و به خود ببالند.
از نگاه آقای ادگار شاین برای فرهنگ سازمانی سه سطح وجود دارد:
1ـ مصنوعات و ابداعات: این سطح شامل تمام پدیدههایی كه یك فرد میتواند ببیند، بشنود و احساس كند میشود. مانند زبان، تكنولوژی، مراسم، داستانها، جشنها، این سطح قابل مشاهده است.
2ـ ارزشهای حمایتی: شامل ارزشهایی است در مورد اینكه، كارها چگونه باید انجام شوند و یا در یك وضعیت جدید یك فرد چه عكسالعملی باید از خود نشان دهد و رفتار كند. این سطح كمتر قابل مشاهده است.
3ـ مفروضات اساسی: كه شامل عقایدی است در مورد اینكه یك سازمان چگونه باید عمل كند. بهعنوان مثال تصمیمگیری در یك سازمان توسط افرادی كه دارای اندیشه عالی هستند صورت بگیرد یا به وسیله افرادی كه در رتبۀ بالا قرار دارند. این سطح قابل مشاهده نیست.
چگونگــــی شكلگیری و تداوم فـــرهنگ سازمانی
معمولاً، هر سازمان ابتدا بهصورت یك واحد كوچك تأسیس میشود. در شروع فعالیت سازمان، فرهنگ در آن با توجه به عوامل مختلفی بهسرعت شكل میگیرد. شكلگیری فرهنگ بستگی دارد به دلایل به وجود آمدن سازمان و جایگاه آن در جامعه و عوامل موفقیت آن از قبیل كارایی، مرغوبیت كالا، كیفیت ارائه خدمات به ارباب رجوع یا مشتریان، ابداع و نوآوری، تلاش زیاد و وفاداری نسبت به سازمان. وقتی سازمان متولد میشود تلاش زیادی از طرف كاركنان برای موفقیت سازمان صورت میگیرد. درحقیقت فرهنگ نشانگر درجۀ تلاش و تصویر كاركنان از كار خود و آینده سازمان است. بهتدریج كه سیستمهای پاداش سیاستها، خط مشیها و قوانین حاكم بر كار تدوین مییابند، مجموعه این عوامل بر شكلگیری فرهنگ اولیه سازمان تأثیرات عمیق میگذارد. این عوامل از طرف سازمان رسمی مشخصكنندۀ نوع رفتار و طرز برخوردهایی هستند كه برای موفقیت سازمان مهم خواهند بود.
بنیانگذاران و مدیران ارشد، نقش اساسی در این شكلگیری ایفا میكنند. اصول اعتقادی، ارزشها، اهداف و رفتار بنیانگذار سازمان مشخصكنندۀ نوع انتظارات حال و آیندۀ سازمان بوده، این اعتقادات و رفتارها توسط دیگر مدیران سازمان به زیرمجموعه منتقل میشود.
كارمندان رفتار مدیران را پیوسته زیر نظر دارند و هر واقعۀ مهمی كه نتیجۀ عمل مدیریت است را به خاطر میسپارند. عدالت، عجله، تكبر، محبت و دیگر خصایص مدیران در شكلگیری فرهنگ سازمان تأثیر دارد. افراد آنها را به خاطر میسپارند. این رفتار نشانگر این است كه سازمان واقعاً از آنها چه میخواهد. چه چیزهایی در ارتقای كاركنان مهم است، چگونه باید مسائل را حل كرد. همۀ اینها مجموعه قوانین نانوشته رفتاری در كار را تشكیل میدهند. گروههای كار این قوانین را بهعنوان هنجارهای كار پذیرفته و آنها را یاد میگیرند و به افراد تازه وارد میآموزند و به این ترتیب یك فرهنگ تداوم مییابد.
آقای استیفن رابینز نیز نقش سه عامل ذیل را در حفظ و نگهداری یك فرهنگ در سازمان مؤثر میداند:
1ـ گزینش: هدف گزینش این است كه افرادی شناسایی و استخدام شوند كه برای انجام موفقیتآمیز كار مورد نظر دانش، اطلاعات، مهارت و تواناییهای لازم را داشته باشند. در این مرحله سعی میشود تا كسانی به استخدام سازمان درآیند كه متناسب با سازمان باشند. درنتیجه كسانی در سازمان پذیرفته میشوند كه دارای ارزشهایی باشند كه سازمان برای آنها اهمیت قائل است.
2ـ مدیریت عالی سازمان: مدیران ارشد از طریق گفتار و كردار، هنجارها و معیارهایی را ارائه میكنند كه دست به دست میشود و پس از طی سلسله مراتب به همه جای سازمان میرسد.
3ـ جامعهپذیری: مسئله مهم این است كه افراد با فرهنگ سازمان خو بگیرند و آن را رعایت نمایند. اگر افراد با فرهنگ سازمان آشنا نباشند پس از استخدام موجب مخدوش شدن باورها و عاداتی میشود كه در سازمان رایج است. پذیرش و رعایت فرهنگ سازمانی را جامعهپذیری كاركنان مینامند.
جامعهپذیری كاركنان شامل سه مرحله میشود:
ـ مرحله پیش از ورود: این مرحله مربوط به آموزشها و یادگیریهایی است كه پیش از پیوستن فرد به سازمان صورت میگیرد.
ـ مرحلۀ رویارویی: در این مرحله فرد تازه استخدام شده متوجه واقعیت سازمان میشود و احتمالاً درمییابد كه در انتظارات و آنچه به نظر وی واقعیت بوده است، تجدید نظر كند.
ـ مرحله دگردیسی یا تحول جامع: در این مرحله فرد استخدامشده، مهارتهای لازم را برای انجام كارها میآموزد در آنها تبحر پیدا میكند و به ارزشها و هنجارهای گروهی احترام میگذارد و با آنان همسان میگردد.
درصورتیكه مرحلۀ تحول جامع یا دگردیسی بهطور موفقیتآمیز انجام شود، بر میزان تعهد فرد به سازمان و بازدهی وی اثر مثبت خواهد گذاشت و میل او به رفتن از سازمان را كاهش میدهد.
نقش فرهنگ
در یك سازمان فرهنگ نقشهای متفاوتی ایفا میكند. و وظایف گوناگونی دارد. این وظایف عبارتند از:
1ـ فرهنگ سازمانی به كاركنان سازمانی هویتی سازمانی میبخشد: آنچه كه سازمانهای موفق را برجسته میسازد و آنها را از دیگران متمایز میكند. توانایی آنها در جذب، پرورش و نگهداری كاركنان با استعداد و خلاق است و كاركنان نیز به نوبۀ خود وابستگی عمیقی نسبت به سازمان پیدا خواهند كرد.
2ـ فرهنگ سازمانی تعهد گروهی را آسان میسازد: سازمانهایی كه دارای فرهنگ قوی و توانمند هستند، كاركنان نسبت به ارزشها و اهداف سازمانی احساس تعهد و مسئولیت میكنند. منظور از تعهد سازمانی، پیوند و وابستگی روانی به سازمان است. كه در آن احساس درگیر بودن شغلی، وفاداری و باور به ارزشهای سازمانی جای دارد.
تعهد سازمانی در بینابین مقوله فرهنگ در سه مرحله زیر قابل لمس میباشد :
اول ـ مرحله پذیرش، در این مرحله فرد در سازمان نفوذ دیگران را بر خود میپذیرد.
دوم ـ مرحلۀ همانند شدن، در این مرحله فرد با پذیرش نفوذ دیگران بر خود به یك رابطۀ خشنودیبخش دست مییابد.
سوم ـ مرحلۀ درونی كردن، فرد از تعلق به یك سازمان احساس سربلندی میكند و درمییابد ارزشهای سازمان به گونهای درونی او را خشنود و راضی میسازد و با ارزشهای وی سازگار است.
3ـ فرهنگ سازمانی ثبات نظام اجتماعی را ترغیب میكند: سازمانهای توانمند، معروف به داشتن معیارهای سختكاری و كنترلهای دقیق میباشند. برای نمونه كاركنان باید معیارهای نظافت و آراستگی را رعایت كنند و ضوابط انجام دادن وظیفه بهطور مشخص تعیین شده است. بدین ترتیب فضای آكنده از تعهد و هیجان و سختكوشی در سازمان به وجود میآید.
4ـ فرهنگ سازمانی به شكل دادن رفتار كاركنان كمك میكند: سازمان یا فرهنگ قوی با كمك نمودن به اعضای خود برای پی بردن به محیط كار خود رفتار آنان را شكل میدهد. لذا سازمانهای موفق زمینهای را فراهم میآورند تا كاركنان برای آشنایی به تمام ابعاد سازمانی و مشكلات آن، شغل خود را از پایینترین مرتبه آغاز كنند تا با اصول بنیادی كار آشنا شوند.
5ـ فرهنگ سازمانی بر وظایف و نحوۀ عملكرد مدیریت تأثیر میگذارد: فرهنگ سازمانی با ایجاد محدودیتهایی برای مدیریت بیان میكند كه مدیر چه كاری میتواند انجام دهد و چه كاری را نمیتواند هر عمل مدیر باید مورد تأیید فرهنگ سازمان قرار گیرد. در غیر اینصورت مطابق با ارزشها نخواهد بود و از سوی اكثریت اعضای سازمان مورد تأیید قرار نخواهد گرفت. از آنجایی كه وظیفۀ تصمیمگیری در تمام وظایف مدیریت ازجمله برنامهریزی، سازماندهی، تأمین نیروی انسانی و هدایت و كنترل جاری است، عامل فرهنگ سازمانی نقش عمدهای را در نحوۀ عملكرد مدیریت و نوع انجام دادن وظایف آن ایفا میكند. بنابراین فرهنگ قوی و مقتدر، تأثیر بهسزایی در عمل تصمیمگیری مدیریت در تمام زمینهها دارد.
قــــدرت فـــــرهنگ
قدرت فرهنگ با میزان تأثیر و نفوذ آن بر رفتار سازمانی تعیین میگردد. میزان قدرت و اقتدار فرهنگهای سازمانی را میتوان بر مبنای دو معیار بسیار مهم اول: تعداد اعضای متعهد به ارزشهای غالب و دوم: میزان تعهد اعضاء به ارزشهای غالب سازمانی تعیین كرد. عوامل متعددی در درون سازمان و بیرون سازمان وجود دارد كه بر قدرت سازمان تأثیر میگذارد و میزان قدرت و ضعف آن را تعیین میكند. برخی از این عوامل عبارتند از: اندازه و گستردگی سازمان، تعداد تركیب نیروی انسانی، رشد و پویایی سازمان در طول زمان، میزان جابهجایی پرسنل و تغییر مدیریت سازمان. هنگامیكه ارزشها، باورها و هنجارهای یك سازمان بهطور روشن و واضح بیان شوند و حفاظت و نگهداری شوند و از سوی تعداد زیادی از افراد حمایت شوند بهسرعت گسترش پیدا میكند، چنین فرهنگی، یك فرهنگ قوی است.
فرهنگ قوی مشخصكنندۀ توافق در میان اعضای یك سازمان در اهمیت به باورها و ارزشهای فرهنگ است. اگر رضایت و توافق در مورد اهمیت ارزشها و باورها وجود داشته باشد، آن فرهنگ یك فرهنگ قوی و اگر توافق اندك باشد، فرهنگ ضعیف است. بنابراین سازمانهایی كه در آنها ارزشهای كلیدی سازمان بیشتر مورد قبول واقع گردد و باعث شود كاركنان تعهدشان به آن ارزشها بیشتر شود آن فرهنگ قویتر است.
اقای رابینز در مورد تأثر فرهنگ قوی مینویسد از نتایج عمده وجود فرهنگ قوی این است كه جابهجایی كاركنان را كاهش میدهد و موجب میشود كه اعضای سازمان دربارۀ جایگاه و محل آن اتفاق نظر كامل داشته باشند، این اتفاق نظر باعث انسجام، وفاداری و ایجاد تعهد زیاد نسبت به سازمان میشود. یك فرهنگ قوی سازمانی موجب میگردد تا تداوم رویه در رفتار تشدید شود و جایگزین قوانین و مقررات رسمی سازمان گردد. قوانین و مقررات موجب خواهند شد كه سازمان نتواند نظر برقرار كند و به رفتارهای ما تداوم رویه بدهد و امور را پیشبینی نماید.
با توجه به نظرات متخصصین به این نتیجه میرسیم كه، اگرچه سازمانها همگی دارای فرهنگ هستند ولی همۀ آنها بر كاركنان تأثیر برابر ندارند. وجود فرهنگ قوی و مثبت است كه منجر به افزایش رضایت شغلی كاركنان شده و احتمال اینكه آنها كارشان را ترك كنند، كاهش مییابد. این نوع فرهنگ ثبات رفتاری را افزایش میدهد و راهنمایی میشود برای نوع رفتار در سازمان و ابزاری قدرتمند است برای رسمیسازی سازمان و جانشینی است برای قوانین و مقررات بهطوریكه حتی میتواند نافذتر از كنترل رسمی سازمان عمل كند. زیرا فرهنگ ذهن و روح را مانند بدن كنترل میكند و باعث میشود كه افراد در سازمان احساس بهتری نسبت به كاری كه انجام میدهند پیدا كنند، به گونهای كه منجر به كار بهتر و عملكرد بیشتر میشود. درصورتیكه فرهنگ منجر به عملكرد بهتر و بهرهوری بالاتر میشود آن فرهنگ قوی و مثبت است. درحالیكه اگر فرهنگ سازمانی پراكنده و متفرق شده پیوستگی نداشته باشد این فرهنگ، یك فرهنگ ضعیف قلمداد میشود و منجر به هرج و مرج در سازمان شده و عملكرد و بهرهوری سازمان دچار آسیب خواهد شد.
نكتۀ قابل توجه این است كه هنگامیكه، فرهنگ بر اساس احتیاجها و نیازهای شخص و وظایف سازمان شكل گرفت، ممكن است در ابتدا در خدمت فعالیت سازمان و مدیریت باشد. ولی پس از مدتی بنا به دلایلی از فلسفۀ وجودی فرهنگ سازمان فاصله بگیرد و بهصورت یك پدیده مستقل شروع به فعالیت كند. در این زمان به علت عدم توجه مدیریت به قدرت عمل این دست پنهان، فرهنگی كه در ابتدا بهصورت پویا، مثبت و سالم عمل میكرد تبدیل به یك فرهنگ ایستا، منفی و غالب شود.
آنچه مسلم است هیچكس در ابتدای ورود به سازمان آموزش ندیده است كه چگونه عمل كند. بلكه هر فردی كه به سازمان وارد میشود رفتار مورد انتظار بهصورت آرام به او تعلیم داده میشود. هرچه گروه با هم متحدتر باشند آموزش سریعتر انجام میشود. در حالت افراطی گروهی از كاركنان كه برای مدت طولانی با یكدیگر بودهاند، از نظر ظاهر، اجرای وظایف، فكر و صحبت كردن عیناً همانند یكدیگر عمل میكنند. حال اگر این توافق و همفكری در جهت مثبت باشد توفیق سازمان حاصل شده در غیر اینصورت فرهنگ به وجود آمده مانع حركت سازمان بهسوی هدفهای خود خواهد شد.
عوامل مؤثر بر فــــرهنگ سازمان
با توجه به وسعت موضوعات مرتبط با فرهنگ عوامل بیشماری را میتوان معرفی كرد كه هریك به نحوی بر فرهنگ یك جامعه در نتیجه یك سازمان تأثیر میگذارد. این عوامل اصلی و عمده عبارتند از: اوضاع اقلیمی، موقعیت جغرافیایی، مذهب، نظام حاكم بر جامعه (در سطح خرد و كلان) هریك از عوامل فوق در ایجاد و تقویت یا توسعه فرهنگی مؤثر میباشند و عامل تاریخی نیز در هریك از عوامل فوق در ایجاد و تقویت یا توسعه فرهنگی مؤثر میباشند و عامل تاریخی نیز در هریك از عوامل فوق جریان دارد. اما آنچه كه سازمانهای عمومی را از دیگر سازمانها متمایز میسازد این است كه رهبران این سازمانها با فشارهایی از قبیل: قوانین پیچیده اداری مداخلات سیاسی، تغییراتی كه درنتیجه انتخابات دورهای در ادارات به وجود میآید، تصدی نسبتاً كوتاه در موقعیتهای شغلی و اهداف ناسازگار مواجه هستند. در چنین حالاتی رهبران سازمانها صلاحیت كمی در نفوذ بر فرهنگ سازمانی دارند. زیرا كه عوامل فوق خود به خود فرهنگ سازمان را متأثر میسازند.
عامل دیگری كه بر فرهنگ سازمان تأثیر دارد، فرهنگ جامعه است. باید توجه داشت كه فرهنگ سازمانی با فرهنگ جامعه رابطه دوطرفه ظریفی دارد. هر سازمانی فرهنگ ویژه و خاص خود را به وجود میآورد كه با فرهنگ دیگر سازمانها تفاوتهایی دارد. فرهنگ سازمان مجموعه معانی و معارفی است كه در داخل سازمان ساخته و پرداخته میشود. اما همیشه از طرف فرهنگ وسیع جامعه فرآیندهای اجتماعی و تاریخی مورد تأثیر و تأثر قرار میگیرد. فرهنگ جامعه بر فرهنگ سازمانها تأثیر میگذارد و فرهنگهای سازمانی نیز بر روند حركت فرهنگی جامعه تأثیر خود را دارند.
انــــواع فــــــرهنگ سازمـــان
برای شناسایی فرهنگ یك سازمان، مطالعه در زمینۀ فرهنگهای مختلف ضروری است، از اینرو صاحبنظران برای تشخیص نوع فرهنگ شاخصهایی را ارائه نمودهاند که انواع فرهنگ سازمانی را بتوان به شرح زیر طبقهبندی نمود:
الگـــوی اقتضایــــی : بر اساس الگوی اقتضایی دو نوع فرهنگ مكانیكی و ارگانیكی با ویژگیهای زیر وجود دارد: فرهنگ مكانیكی در سازمانهایی با فرهنگ مكانیكی، باورهای مشترك بیشتر متوجه ساختار رسمی، قوانین و مقررات، روشها و رویههای استاندارد است. فرهنگ ارگانیكی در سازمانهایی با فرهنگ ارگانیك، باورهای مشترك عموماً بر ساختار غیر رسمی و بیشتر تأكیدها بر نتیجه و عملكرد است نه وسیله و ابزار كار.
الگــــوی ارتباط فـــرهنگ با محیط و استراتــژی سازمان: دانیل دنیسون الگویی را ارائه كرده كه از یكسو ارتباط میان نیازهای محیطی و تأكید استراتژیك سازمان و از سوی دیگر نوع فرهنگ سازمانی سازگار با آنها را نشان میدهد . الگوی دنیس از یك ماتریس دوبعدی تشكیل شده كه یك بعد آن درجه تغییر و یا ثبات محیط و بعد دیگر نوع تأكید استراتژیك (درونی یا بیرونی) را نشان میدهد. از برخورد نیازهای محیطی و تأكید استراتژیك سازمان چهار نوع فرهنگ سازمان شكل میگیرد كه هریك با نوع تأكید استراتژیك و درجه ثبات محیطی مرتبط با آن سازگاری دارد.
الف) فرهنگ سازگاری: این نوع فرهنگ كه از انعطافپذیری زیادی برخوردار است در حالی شكل میگیرد كه تأكید استراتژیك سازمان بر محیط برونی است. سازمان نیاز زیادی دارد كه با بهرهگیری از انعطافپذیری و تغییر در سمت نیازهای مشتری و یا ارباب رجوع حركت كند. در فرهنگ سازگاری نوعی از باورها و هنجارهای رفتاری است كه میتواند سازمان را در كشف، تفسیر و ترجمه نمادهای محیطی در قالب رفتارهای نوین پشتیبانی كند این نوع سازمان باید به نیازهای محیطی پاسخ شتابنده بدهد، ساختار خود را تندگونه تعدیل كند و الزامهای نوین را به آسانی به كار گیرد.
ب) فرهنگ رسالتی: در این نوع سازمانها به محیط برونی توجه میشود. اما به تغییرهای شتابنده رودررو نیست. فرهنگ رسالتی تأكید اساسی خود را بر یك دید مشترك نسبت به هدفهای سازمان استوار میسازد. انتظار این فرهنگ از انسانهای سازمانی، شناخت ژرفی از رسالت و مأموریت سازمان است كه گامی فراتر از تبیین نقشهای شغلی وظایف جاری برمیدارد. تكیه اصلی بر سمتگیری استراتژیك سازمان آیندهنگری و دستیابی به هدفهای آرمانی دوردست است.
ج) فرهنگ مشاركتی: تأكید نخستین این فرهنگ دخالت دادن و مشاركت كاركنان در كارها با توجه به انتظارهای در حال تغییر و شتابنده محیط برون سازمانی است هدف سازمان در این حالت پاسخگویی تند به محیط و افزایش بازدهی است. از دیدگاه فرهنگ مشاركتی دخالت و شركت كاركنان در كارهای سازمان آفریننده حس مسئولیت و تعلق در افراد سازمانی است كه در راستای آن میزان تعهد افراد نسبت به هدفها و فعالیتهای سازمان به نحوۀ فزایندهای بیشتر میشود.
د) فرهنگ تداوم: تأكید این فرهنگ بر محیط درونسازمانی در رابطه با ثبات نسبی محیط است. فرهنگ تداوم از روندهای منظم و پیشبینی شده در ادارۀ كسب و كار پشتیبانی میكند. نمادها، تشریفات، اسطورهها و دیگر عناصر فرهنگی تماماً در سمت تثبیت وضع، ایجاد و همكاری، حفظ سنت و پیروی از خطمشیها و رویههای برپا شده عمل میكنند. این فرهنگ، دخالت و مشاركت انسانهای سازمانی در كارها را در رتبۀ پایینتر قرار میدهد و تلاش اصل سازمان را متوجه افزایش همكاری میان كاركنان در چارچوبهای مشخص و دستیابی به كارایی و یكپارچگی سیستم میداند.
خلاصــــــــه و نتیجـــــــــهگیــــــــــری
«فرهنگ سازمانی» یكی از جدیدترین واژههای ادبیات مدیریت است كه در سالهای اخیر بسیار مورد توجه اندیشمندان و صاحبنظران مدیریت قرار گرفته است. اوچی، پیترز و واترمن در پرفروشترین كتابهایشان بر اهمیت فرهنگ سازمان بهعنوان شرط موفقیت سازمانها تأكید كردهاند.
نتایج تحقیقاتی كه توسط پیترز و واترمن در مورد فرهنگ سازمانهای مترقی صورت گرفته نشان داد كه وجود ارزشها و باورهای اساسی در فرهنگ این سازمانها موجبات ترقی و پیشرفت آنها را فراهم نموده و باورهای اساسی كاركنان سازمانهای مترقی را بشکل زیر ترسیم و تبیین می کنند :
1ـ اعتقاد به بهترین بودن
2ـ اعتقاد به مهم دانستن جزئیات كار و خوب انجام دادن آن
3ـ اعتقاد به اهمیت یكایك افراد
4ـ اعتقاد به كیفیت عالی فرآورده و خدماتی كه همراه آن است
5ـ اعتقاد به آنكه بیشتر اعضای سازمان باید نوآور باشند و درنتیجه آماده باشند كه از ناكامی پشتیبانی كنند
6ـ اعتقاد به اهمیت حالت غیر رسمی بهمنظور بالا بردن میزان تماس و ارتباط میان افراد سازمان
7ـ اعتقاد به پذیرفتن اهمیت رشد و منافع اقتصادی
پژوهشگران در زمینۀ فرهنگ سازمانی معتقد هستند كه نسبت فرهنگ به سازمان مانند نسبت شخصیت است به فرد. و اعتقاد دارند كه برای ایجاد بالندگی در افراد جامعه باید در زمینۀ شخصیتی آنها كاوش صورت گیرد. بر این اساس برای ایجاد بالندگی سازمانی كه منجر به بالندگی جامعه میگردد باید در فرهنگ سازمان تحقیق شود. اصولاً، فرهنگ به روش درك انسان از محیطی كه در آن زندگی میكند اشاره دارد و معرف دیدگاهها و رفتار است. فرهنگ در بر گیرندۀ مفهومی اخلاقی است كه برای هر گروه مرز بین درست و غلط و یا خوب و بد را تعیین میكند، و بهطور كلی فرهنگ بر نحوۀ تفكر و رفتار مدیریت و كاركنان اثر میگذارد.
با توجه به تعاریف متعددی كه در مورد فرهنگ سازمانی صورت گرفته است، میتوان گفت؛ فرهنگ سازمانی به مجموعهای از ارزشها، باورها، اعتقادات، فرضیات و هنجارهای مشترك حاكم بر سازمان اشاره میكند.
به عقیده اقای شاین فرهنگ، استحكام سیستم اجتماعی را بیشتر میكند و باعث بهبود شناخت افراد شده و رفتار آنها را شكل می دهد. این گفته بیانكنندۀ این موضوع است كه پذیرش فرهنگ و رعایت اصول و موازین زیربنایی آن توسط سازمان نهتنها جزء وظایف، بلكه ضامن بقا و پویایی سازمان است.
به عقیدۀ رابینز، چنانچه فرهنگ سازمانی از زاویۀ 10 ویژگی مورد توجه قرار گیرد، تصویر كاملی از آن به دست میآید. این ویژگیها عبارت اند از: خلاقیت فردی، ریسكپذیری، رهبری، یكپارچگی، حمایت مدیریت، كنترل، هویت، سیستم پاداش، تحمیل تعارض و الگوهای ارتباطی.
از سوی دیگر «بهرهوری» صرف نظر از تعریف فنی آنكه نسبت ستاده بر داده است، بهعنوان یك نگرش، فرهنگ و یك برداشت ذهنی از كار و زندگی به شمار میآید كه هدف آن هوشمندانه كردن فعالیتها برای دستیابی به زندگی بهتر و متعالی است.
مفهوم فرهنگ سازمانی بهعنوان عامل مؤثر در بهرهوری و عملكرد سازمان در نظر گرفته شده است و چنانچه فرهنگ مناسب كاری كه بهخوبی بین مدیریت و كاركنان گسترش یافته باشد به تحكیم تعهد سازمانی، ارتقاء اخلاقیات، عملكرد و بهرهوری بالاتر منجر میگردد.
در انتها این نتیجه میرسیم كه پژوهشگرانی كه كوشیدهاند ویژگیهای سازمانهای موفق را بیان كنند بهطور مكرر بر مفهوم فرهنگ و قدرت و سرایت ارزشهای معنوی، عقاید و فرضیاتی تأكید كردهاند كه نیروی كاری سازمان به آنها وابستگی دارند. درصورتیكه فرهنگ قوی و مثبت باشد باعث میشود كه افراد دربارۀ آنچه كه انجام میدهند احساس بهتری داشته و امور را به نحو احسن انجام دهند. درنتیجه موجب عملكرد بهتر و بهرهوری بیشتری میشود. افزایش بهرهوری منجر به بهبود سطح زندگی و كیفیت بهتر زندگی و افزایش رفاه خواهد شد. و در عین حال زندگی بهتر باعث رشد فكری و افزایش توان اندیشهای و كاری انسان میشود.
بهرهوری را نمیتوان در قوانین و مقررات مدون و مكتوب جستوجو كرد. بلكه باید فرهنگ، شرایط اجتماعی، نگرشها، طرز تلقی و نظام ارزشها را در شكلگیری آن مؤثر دانست. مكانیزم اساسی افزایش بهرهوری در ارزشهای مشترك و تعهد به ارزشهای فرهنگی نهفته است. بهطوریكه میتوان با استفاده از نظام تعهد بالا به عملكرد خوب دست یافت. در جهت ایجاد چنین سیستمی، ارزشهای فرهنگی مهمترین عامل هستند و در این میان مدیران حساسترین نقش را ایفا میكنند. زیرا بهبود بهرهوری در حیطۀ مسئولیت مدیران است و از سطح مدیریت شروع میشود.
با توجه به مطالب فوق با القای هر ارزشی نظیر بهرهوری در سازمان لازم است تغییرات مناسب نیز در فرهنگ سازمان ایجاد شود تا بهصورت یك فرهنگ سازگار با مقتضیات سازمانی جدید درآید. از اینرو مدیران باید فرهنگ موجود در سازمانهای خود را تجزیه و تحلیل كنند، سازمان مطلوب و مورد نظر خود را تعریف كرده و فرهنگ و ارزشهای مناسبی كه اهداف آنها را حمایت كند مشخص و سپس ایجاد نمایند. و در مواقع مورد لزوم برای طرد و یا اصلاح بعضی از فرهنگهای رایج سازمانی راه حلهای مناسبی را انتخاب نمایند.
منابــــــــــــــع
1ـ استیفن رابینز (مدیریت رفتار سازمانی) جلد سوم، ترجمۀ علی پارساییان و سید محمد اعرابی، چاپ اول، تهران مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهای بازرگانی 1374، صفحۀ 972ـ 974.
2ـ علی عطافر (فرهنگ سازمانی و نحوۀ ایجاد تحول در آن) سمینار فرهنگ كار اصفهان، سال 1375، صفحۀ 4 و 5.
3ـ استانلی دیویس (مدیریت فرهنگسازان) ترجمۀ ناصر میرسپاسی و پریچهر معتمد گرجی، چاپ دوم، تهران، انتشارات مروارید، 1376.
4ـ اصغر زمردیان (مدیریت تحول، استراتژیها و كاربرد الگوهای نوین)، چاپ اول، تهران، انتشارات سازمان مدیریت صنعتی، 1373، ص 82.
۵- نظریه سازمان ( مدرن، نمادین- تفسیری و پست مدرن ) ماری جو هچ – ترجمه حسن دانایی فرد – چاپ دوازدهم – فصل هفتم – صفحه ۳۴۳ – ۳۹۶
۶- کار در قرن ۲۱ – روان شناسی صنعتی و سازمانی – فرانک لندی – جفری کنت – ترجمه مسعود بابا زاده – صفحه ۲۷ – ۳۳ و ۵۴۷ تا ۵۶۱