مدیریت استراتژیک آرمانی
مدیریت استراتژیک کلاسیک اغلب پاسخگوی مشکلات سازمانی نیست و گاهی خود به مانعی بزرگ تبدیل میشود. این مقاله راهکارهایی ارائه میدهد که با پرهیز از چالشهای تئوریهای مرسوم، توازن میان تئوری و تجربه را برقرار
(رویکردی جدید به مقولهی مدیریت استراتژیک)
گردآوری و تدوین: آدینه بخشنده
مشاور حوزهی سیستم و استراتژی
مقدمه
بخش عمدهای از برنامههایی که در سازمان اجرا میشود، و حرفهایی که مدیران میزنند، پاسخگوی مسائل و مشکلات سازمان نیست. این حرف ها در ظاهر پر طمطراق و در عمل، بیفایدهاند. با کمال تاسف باید اعتراف کرد که مدیریت استراتژیک کلاسیک دیگر کارآمد نیست و گاهی گرهای از مشکلات سازمان که نمیگشاید، هیچ، بلکه خود به گرهای بزرگ تبدیل شده است. این مقاله راهنماییهایی را در اختیار قرار میدهد که هم از چالشهای تئوریک مرسوم الگوهای کلاسیک به دور است و هم توازن لازم و کافی را میان تئوری و تجربه برقرار میکند. بدین منظور، در ابتدا تعریفی از انواع رویکردهای مدیریت استراتژیک بیان می شود و در ادامه، سعی می گردد که رویکرد مدیریت استراتژیک آرمانی .تشریح گردد
تعریف مدیریت استراتژیک کلاسیک
بنا برگزارش شرکت معروف مشاورهی مدیریت مکنزی در نشریه خود، تنها 45 درصد افراد از فرایند برنامهریزی استراتژیک رضایت دارند و فقط 23 درصد آنها گفتهاند که فرایند برنامهریزی استراتژیک منجر به اخذ تصمیمات کلیدی و استراتژیک میشود. همچنین در مقالهای که در نشریه معتبر هاروارد منتشر شده است، یک واقعیت تکاندهنده بیان شده است، فقط 11 درصد مدیران ارشد معتقدند که برنامهریزی استراتژیک به زحمتش میارزد. این یعنی از هر 10 مدیر، 9 مدیر از برنامهریزی استراتژیک ناراضیاند.
از منظر رویکرد کاربرد مقولهی مدیریت استراتژیک، مدیران ارشد به پنج دسته تقسیم میشوند.
یک عده که رسماً با مدیریت استراتژیک مخالفت میکنند و آن را ناکارآمد میدانند، دستهی دوم با آن مخالفتی نمیکنند، عدهای از کارکنان سازمان را به این موضوع مشغول کرده اند، اما کار خودشان را میکنند و عملاً مدیریت سازمان را بیرون از فرایند مدیریت استراتژیک انجام میدهند. مدیران دستهی سوم هم برنامهریزی استراتژیک را برونسپاری کردهاند به یک تیم بیرونی و آن را تبدیل کردهاند به گزارشهای حجیم و شکیل و این شده است برای آنان مبنایی برای تمام حرفهایشان، بدون آن که آن را یک بار خوانده باشند، آن را میگذارند زیر دستشان و هر سخن و ایدهای که دارند، میزنند، و میگویند که این حرفها بر مبنای این گزارش است. دستهی چهارم هم یاد گرفتهاند که مدیریت استراتژیک به کارشان نمیآید و سعی کردهاند آن را در حد خود تعدیل، متناسبسازی و روزآمدسازی کنند تا واقعاً برای سازمانشان ارزش افزودهای داشته باشد. دستهی پنجم هم که اصلاً از مدیریت استراتژیک بیخبرند.
برای ورود به مبحث، بگذارید در ابتدا مفهوم مدیریت استراتژیک کلاسیک را تشریح کنیم.
فرایند مدیریت استراتژیکی که کموبیش این ویژگیها را دارد، مدیریت استراتژیک کلاسیک نامیده میشود: گامبهگام بودن، تقویممحور بودن، تحلیلمحوری، کمیتمداری، جدا بودن برنامه از اجرا، غلبهی روش بر انسان، فرض پیشبینیپذیری آینده، و فرض بلند مدت بودن.
- گامبهگام بودن، به این معنا که عموم مدلهای مدیریت استراتژیک دارای گامهای کموبیش تکراری مانند تدوین بیانیهی جهتگیری سازمان، تحلیل محیط درونی، تحلیل محیط بیرونی، و طراحی اهداف و استراتژیهاست.
- تقویممحور بودن، یعنی گامهای مدیریت استراتژیک در زمانهای معینی انجام میشود.
- تحلیلمحوری، یعنی استراتژی در فرایند کلاسیک مدیریت استراتژیک زاییده و برآمده از تحلیل است که به دلیل زمانبر بودن توسط کارشناسان و مشاوران خبره انجام میشود و نه مدیران اجرایی.
- کمیتمداری، بر پایهی الزام استفاده از ابزارهای کمی و ماتریسها در طراحی و انتخاب استراتژیها از قبیل ماتریس GSM، SPACE، SWOT، AHP، و … استوار است.
- جدا بودن برنامه از اجرا، بدین معناست که تدوین و تصویب اسناد استراتژیک پس از تحلیل در زمانهای مشخص انجام میشود و سپس ابلاغیهی اجرای آن صادر میشود.
- غلبهی روش بر انسان، به مثابهی برتری متدولوژی بر ایدهها و افراد، و سیطرهی ابزار و روشهای به ظاهر علمی بر انسان است.
- فرض پیشبینیپذیری آینده نیز به معنای توجه کمتر به آیندههای چندگانه و پیشبینی آینده از یک سناریو محتمل است.
- فرض بلند مدت بودن هم یعنی فرض افق زمانی سه تا پنج سال برای عمده اسناد استراتژیک سازمان که مستند میگردند.
نقدهایی که به مدیریت استراتژیک کلاسیک وارد می شود:
اندیشمندان و فعالان عرصهی مدیریت استراتژیک، نقدهای متعددی را به مدیریت استراتژیک کلاسیک وارد میکنند که مهمترین این نقدها در ادامه بیان میشود:
- تبدیل شدن برنامهریزی استراتژیک به یک فرایند فرمپرکن و در عین حال زمانبر، بدون ارزش افزوده، تشریفاتی، و دور از ایدههای خلاقانه
- عدم نشان دادن واکنش سریع در مواجه با عدم قطعیتها و اتفاقات غیرقابل پیشبینی و شرایط ناپایدار
- عقب ماندن مدیریت استراتژیک تقویممحور از تحولات محیطی
- تبدیل شدن مدیریت استراتژیک به بازی فکری عددمحور و جزگرای کارشناسان بدون ارتباط با دغدغههای سازمان
- کمتوجهی به شهود و خلاقیت در نظام کلاسیک مدیریت استراتژیک و تبدیل شدن این نظام به تکرار مکرر گذشتهها
- اولویت و ارجحیت نداشتن خلق استراتژی به برنامهریزی و برنامهنویسی استراتژی در این رویکرد
- اخذ معدود تصمیمات حیاتی و راهبردی در بسترهای کلاسیک و تشریفاتی مدیریت استراتژیک
- ارتباط ناکارآمد و مبهم مدیران با عبارات و اصطلاحات رایج در ادبیات کلاسیک مدیریت استراتژیک
- وابسته بودن بیش از حد این رویکرد به استراتژی و نه به تصمیمات استراتژیک (که ضامن موفقیتهای سازمان است.)
- سندیت و نقشه راه بودن استراتژی در مقابل مفهوم بیپایان و همواره در حال تکامل استراتژی.
تعریف رویکرد غیر رسمی مدیریت استراتژیک
ممکن است با توجه به نقدها و چالشهای موجود در فرایند کلاسیک مدیریت استراتژیک، به این گرایش پیدا کنیم که به جای مدیریت استراتژیک کلاسیک و متعارف از رویکرد غیررسمی استفاده کنیم.
فرایند غیر رسمی مدیریت استراتژیک یعنی این که مدیران ارشد خودشان دور هم بنشینند و هر زمان که موضوعی مطرح شد در مورد آن تصمیمگیری کنند.
اخیراً زیاد شنیدهایم که دیگر زمان برنامهریزی استراتژیک گذشته است و باید به تفکر استراتژیک پرداخت. وقتی هم که میپرسیم بفرمایید چگونه بر اساس تفکر استراتژیک تصمیمگیری میکنید، عملاً در مییابیم که مدیران به شیوهی 200 سال گذشته دور هم جمع شده و به موضوعات البته مهم واکنش نشان میدهند و نام تفکر استراتژیک هم بر آن گذاشتهاند و این دستاویزی شده است برای آن که از شر برنامهریزی استراتژیک کلاسیک خلاص شوند.
وقتی یک موضوع مانند تفکر استراتژیک بد مطرح میشود، باعث میشود که مدیران انضباطگریز و شفافیتگریز همین موضوع را دستاویزی قرار دهند برای فرار از مدیریت نظاممند سازمان.
اما فرایند غیر رسمی نیز ایرادها و اشکالات اساسی دارد که در ادامه تشریح میشوند.
1- منفعل و واکنشی بودن و تمرکز بر موضوعات پیشآمده و جاری در مقابل توجه به آینده
2- نداشتن پایهی محکم و مبتنی بر شهود و تجربهی مدیریتی و تصمیمات خلقالساعه بودن تا تحلیل، و حسابگری
3- ضعف در یادگیری جمعی یا سازمانی به دلیل مبهم بودن مسیر رسیدن به تصمیمات به دلیل ثبت و ضبط نشدن و عدم امکان ارزیابی آنها
4- تافته جدا بافته بودن و وجود ارتباط ضعیف با فرایندها و سیستمهای مدیریتی دیگر به دلیل عدم وجود سازوکار مشخص
5- عدم یکپارچگی و عدم وجود انسجام در اخذ تصمیمات در زمانهای مختلف و برای موضوعات مختلف
6- مسئولیتهای غیرشفاف و مخدوش شدن اصل پاسخگویی و عدم مسئولیتپذیری مدیران ارشد در طول زمان و پس از شکلگیری نتایج تصمیمات.
حال با توجه به اشکالات مطرحشده برای فرایندهای کلاسیک و غیر رسمی چه باید کرد؟ آیا مدلی وجود دارد که بتواند تا حدود قابلقبولی از مشکلات مدیریت استراتژیک متعارف و همچنین رقیب آن مدیریت استراتژیک غیر رسمی مبرا باشد.
بر اساس سالها تجربه در طراحی و استقرار نظام مدیریت استراتژیک، میتوان نظامی را که آراسته به ویژگیهای مدیریت استراتژیکِ آرمانیِ ذیل است، ارائه داد.
1- تعادل برنامهریزی تقویممحور و تصمیمگیری موضوعمحور: یعنی توجه توامان به برنامهریزی رسمی و تقویممحور، و تصمیمگیریهای استراتژیک موردی و موضوعی به عنوان یک فرایند دائمی و پیوسته
2- همزمانی نگاه از بالا به پایین و برعکس: نگاه از بالا به پایین یعنی تصمیمگیری نهایی توسط مدیران ارشد سازمان، سبب انسجام تصمیمات استراتژیک، و نگاه از پایین به بالا یعنی جوانه زدن ایدههای استراتژیک توسط نیروهای تازه نفس، باعث تنوع در ایدههای استراتژیک میگردد.
3- مصون ماندن از جنون کمیتگرایی: یعنی عدم غلبهی تحلیل کارشناسی و رویکردهای ماتریسی – کمی بر تصمیمات استراتژیک حاصل از گفتوگو، تجربهورزی (آزمایش)، و شهود مدیریتی
4- بررسی ویژهی هر موضوع استراتژیک: یعنی طی نمودن مسیر خاص و یکتا برای پاسخیابی و پاسخگویی به عدم قطعیتها و موضوعات استراتژیک
5- تسهیل یادگیری جمعی و سازمانی: یعنی نیازمند بودن سازمان به تغییر اندیشه، مفروضات، و تصمیمات در قالب فرایند یادگیری برای کلیهی ارکان سازمان
6- تمهید فضا و فرایند سالم برای تصمیمگیری استراتژیک: یعنی فراهم نمودن فرایند، فضا، و فرهنگ مناسب به منظور تصمیمگیری به دور از سوگیری، خطا، دامهای ذهنی و شناختی، و پیشداوری
7- تعادل بین پیشتدبیرانه بودن و پدیدارشوندگی: یعنی فراهم نمودن زمینهی مطلوب به منظور ترکیب مناسب از استراتژیهای اندیشیدهشده (پیشتدبیرانه) و نوظهور (پدیدارشونده)
8- حمایت از دموکراسی سازمانی: به معنای دموکراتیک بودن فرایند مدیریت استراتژیک و شنیدن نظرات افراد موثر در خلق استراتژی و ارائهی فرصتهای اجرایی به ایشان. افراد موثر میتواند شامل افرادی باشند که نگاه تازهای به کار دارند، یا از محل جغرافیایی شرکت و محیط آن دور هستند، و یا از نظر سنی جوانند.
9- تسهیل گفتوگو، تفاهم و توافق: یعنی پیوند فکری و قلبی به منظور حصول توافق وسیع و تعهد عمیق جریان استراتژی
10- پوشش همزمان استراتژیهای ژنریک و استراتژیهای عملی: یعنی در نظر گرفتن استراتژیهای ژنریک با مبنای هدایت پایدار و استراتژیهای عملی با تغییرپذیری بالا که منوط به یک بخش یا یک حوزه از سازمان است به صورت همزمان.
11- ایجاد یکپارچگی سه جانبه: یعنی همراستایی و همافزایی کلیهی تصمیمات اعم از تصمیمات ردهی بالا، تصمیمات ردهی پایین، و تصمیمات همعرض در زمانها و مکانهای مختلف
12- قابلیت تطبیق با سازمانها و شرایط مختلف: به معنای منعطف و متناسب بودن فرایند مدیریت استراتژیک با شرایط سازمان (دورهی عمر سازمان، نوع مدیریت، و …) و شرایط محیطی (ابهام، عدم قطعیت، و …) و همچنین تکیهی این فرایند بر جوهرهی استراتژی و سوالات کلیدی و نه صرفاً ابزار و متدولوژی
13- محرک تفکر نقد و خلاق: یعنی گشوده و چارچوبشکن بودن فرایند مدیریت استراتژیک از طریق فراهم نمودن شرایط برای زیر سوال بردن پیشفرضها، پیشدانستهها، و مرزهای صنعت
14- پشتیبانی از چابکی استراتژیک: یعنی برقراری ارتباطی پویا، زنده، و تعاملی بین تصمیمات استراتژیک اخذشده و سبد پروژههای سازمانی
15- تعادل بین انضباط و انعطاف: به معنای حرکت کردن فرایند مدیریت استراتژیک در مرز میان نظم و بینظمی.
تشریح مدیریت استراتژیک آرمانی
حال بر اساس آسیبشناسیهای انجامشده و ویژگیهای برشمرده، مدلی را معرفی میکنیم تحت عنوان مدیریت استراتژیک آرمانی که به جای آن که بر متدولوژی یا یک مسیر گامبهگام برای همهی سازمانها تاکید کند، بر ارائهی یک چارچوب شامل ارکان اصلی مدیریت استراتژیک و اصول مبنایی آن تکیه دارد. منظور از ارکان اصلی، چشمههای جوشش و پیدایش استراتژی و تصمیمگیری استراتژیک و اصول مبنایی شرایطی است که باید در سازمان فراهم باشد تا آن چشمهها بجوشند.
بر اساس مطالعات، تحقیقات و مشاهدات صورت گرفته، استراتژیها از چهار منبع میجوشند. به همین دلیل چهار رکن برای جوشش و پیدایش استراتژیها و تصمیمات استراتژیک در نظر گرفته شده است و یک رکن هم برای یکپارچهسازی این چهار چشمه که در مجموع میشود پنج رکن که در ادامه به تشریح هر یک از این ارکان پرداخته میشود.
- دیدگاه استراتژیک، این رکن نمایندهی رویکرد پیشتدبیرانه و بالا به پایین بوده و ریشه در دیدگاههای استراتژیک مدیران ارشد (که برآمده از ایدهآلهای شخصی، تجربه و شهود مدیریتی است،) دارد.
- تحلیلگری استراتژیک، این رکن، تقویممحور، قاعدهمند و با رسمیت بالاست و ریشهی استراتژی در این رکن، تحلیل قاعدهمند محیط، سازمان، گذشته، حال، و آینده است.
- تصمیمگیری استراتژیک بهنگام، این رکن مسئلهمحور بوده و منشا استراتژی در اینجا، پاسخدهی بههنگام و اساسی به موضوعات مهم و استراتژیک است.
4– کاوشگری و کنشگری استراتژیک،کنشگری به معنای فراهم نمودن زمینه برای آزمایش ایدههای استراتژیک، و کاوشگری به معنای طراحی و اجرای سازوکاری مشخص برای شناسایی و به اشتراک گذاشتن بهترین تجربیات قابلتعمیم و ایدههای استراتژیک است. منشا این رکن ایدههای عملی و اقدامات مبتکرانه منتج از پدیدارشوندگی تصمیمات استراتژیک و پایین به بالاست.
5- مدیریت پورتفولیوی استراتژیک، این رکن مجموعهای از طرحها، پروژهها، و یا عملیات است که به صورت گروهی جهت تحقق اهداف استراتژیک مدیریت میشوند و شامل فعالیتهایی از قبیل شناسایی و همراستایی تصمیمات استراتژیک، تعیین نظارت و چارچوب مدیریت عملکرد، سنجش ارزش/ مزایا، تصمیمگیری سرمایهگذاری و مدیریت ریسک، ارتباطات و منابع است.
بنابراین، تصمیمات استراتژیک از چهار چشمهی مختلف میجوشند و در نهایت در یک رودخانه به اتحاد میرسند. اما این ارکان برای آن که چشمهی جوشان تصمیمات استراتژیک باشند، باید در یک بستر مناسب قرار گیرند. سازمان باید ویژگیهای ساختاری و فرهنگی مناسبی هم داشته باشد که آن ارکان بتوانند مولد باشند. این ویژگیها تحت عنوان اصول مبنایی معرفی و توضیح داده میشود.
- اصل مشارکت و مالکیت: بیشتر برنامهها به این دلیل اجرا نمیشوند که افراد مسئول نسبت به آنها احساس مالکیت ندارند. نداشتن احساس مالکیت، باعث بیتفاوتی و جلوگیری از پیادهسازی برنامهها میشود. اما در صورتی که مشارکت وجود داشته باشد، مقاومت در برابر برنامهها و کنار گذاشتن آنها کمتر میشود. مهمترین محصول برنامهریزی، فرایند آن است نه محصول تولیدی آن یعنی برنامه. بنابراین فایدهی اصلی آن درگیر شدن افراد در فرایند است. از طریق مشارکت در برنامهریزی است که اعضای یک سازمان توسعه مییابند. فایدهی مشارکت این است که افرادی که در سراسر سازمان کار میکنند، اطلاعات دست اولی دارند که در صورت درگیر نشدن آنان در فرایند برنامهریزی از اطلاعات آنان محروم خواهیم ماند.
- اصل گفتوگوی آزاد فراگیر: برای موفقیت استراتژی باید بحثی دوطرفه با سازمان داشته باشیم. هیچ توجیه جادویی وجود ندارد، هیچ معیار یا کارت امتیازی وجود ندارد که به شما بگوید مشکل استراتژی شما در چیست. تنها یک راه موفقیت وجود دارد. گفتوگوهای مداوم و رودررو با اعضای سازمان دربارهی دادههای جدید، فرضیههای ناگفته، و انتخابهای دشوار.
- اصل پرسشهای کلیدی یا استراتژیک: مسائلی که با آن مواجه هستیم، پاسخی ساده ندارند. پاسخها در هر کسبوکاری فرق میکنند. تنها یک راه وجود دارد که برای تمامی کسبوکارها به کار میآید و این راه پرسیدن پرسشهای درست است. اجرای موفق استراتژی، مستلزم انتخابهای سخت است. این انتخابها بر منطقی ساده و شفاف استوار هستند. اغلب از این اصول ساده و بدیهی غفلت میشود و دلیل آن نیز پیچیدگی تکنیکها و چارجوبهایی است که مشاوران و کتابهای مدیریتی برای یافتن راهحلی جادویی عرضه میکنند. پرسشهای ساده چارهی سردرگمی است و ابهامهای مسیر تفکر را برمیدارند. به ما این فرصت را میدهند که بر مسائل کلیدی متمرکز شویم. مسائلی که پشتیبان تصمیمات مهم است.
- اصل همزمانی تمرکز و تنوع، تمرکز زیاد بر سوالات استراتژیک منجر به کوری میشود. زمانی که تمرکز شدید ما روی چیزی باعث شود تا دید ما به هر آنچه در اطرافمان میگذرد، محو شود، تحت عنوان توجه کور نام برده میشود. اگر بدون سوال استراتژیک باشیم که مغز به صورت کاملاً تصادفی هدفی را برای تمرکز انتخاب کند، بدون آن که نظری از جانب ما بخواهد، هر چه به نظرش جالب یا جذاب بیاید. اگر بر سوالات استراتژیک متمرکز شویم که از وقایع اطراف غافل میشویم، راهکار آن است که علاوه بر تمرکز بر سوالات استراتژیک، زمینه برای تنوع افکار، ایدهها و گزینهها، انتقادها، کانالهای اطلاعاتی فراهم کنیم که این میسر نخواهد بود مگر با سازوکارهای نو شدن و همچین گفتوگوهای آزاد. سازمانها برای این که بتوانند نوآفرینی استراتژیک داشته باشند، باید عادت کند که عادت نکند.
- اصل گردش آزاد اطلاعات،گفتوگو بدون اطلاعات، گفتوگو صرفاً بر اساس ترجیحات، پیشفرضها، علایق و حدسیات شخصی است. اگر میخواهیم که گفتوگوی آزاد فراگیر (اصل دوم) ما به خوبی کار کند، این نیازمند گردش آزاد اطلاعات است. در گردش آزاد اطلاعات، دسترسی به اطلاعات در زمان مناسب بسیار کلیدی است. همچنین استفاده از ارتباطات و اطلاعات رسمی و غیر رسمی بسیار مهم است. توجه ویژه به کانالهای ارتباطی، اطلاعرسانی به منظور سهیم کردن کارمندان در تصمیمگیری، آگاهی آنها از مسائل استراتژیک روز سازمان، احساس نزدیکی هر چه بیشتر کارمندان با مدیران ارشد شرکت، برخورد رو در رو با آنها، شنیدن اخبار مهم شرکت از زبان خود آنها و در محیطی کاملاً صمیمانه از راهکارهای این مولفه است.
با توجه به ارکان و اصول مدل آرمانی، حال به نحوهی اجرای این مدل میپردازیم. پیادهسازی این مدل مانند بقیه مدلهای مدیریت استراتژیک دستورالعمل سادهای دارد. تحلیل محیط بیرونی، تحلیل محیط درونی، تدوین بیانیهی ماموریت، چشمانداز، ارزشها، تعیین اهداف استراتژیک، خلق گزینههای استراتژیک، و ارزیابی و انتخاب استراتژی برتر.
هر کسی میتواند یک یا دو کتاب مدیریت استراتژیک بخواند و اینها را انجام دهد و البته شکست بخورد. چرا که این مدلها فرضهایشان اشتباه است. فرض بزرگ این است که استراتژی زاییدهی تحلیل (فرایند رسمی، تقویممحور، کارشناسمحور است)، در صورتی که وقتی به واقعیتهای کسبوکار نگاه میکنیم، بخش بزرگی از استراتژی از چشمههای دیگر جوشیدهاند. بنابراین شما دو راه پیش رو دارید یا از مدلهای ساده و متعارف مدیریت استراتژیک استفاده کنید و به یک سند استراتژی برسید که احتمالا هم ضعیف است، هم به کار نخواهد آمد، و در نهایت به قفسه کتابخانه خود بیفزایید. یا بپذیرید مدیریت استراتژیک یک فرایند مستمر، پیچیده، چند وجهی، پیوسته با عمل، و دینامیک است. بنابراین نخواهید که دوباره مدل آرمانی در همان دامی بیافتد که مدلهای قبلی افتادهاند و نخواهید که مدل آرمانی به یک سری گامهای دقیق برای همهی سازمانها در همهی شرایط تبدیل شود. خاصیت این مدل این است که کاربران باید آن را به خوبی فهم کنند و برای سازمان خود ویژهسازی نمایند.
نتیجه گیری
مدیریت استراتژیک به شیوهای که اکنون متعارف است، قدرت لازم برای پیشبرد سازمانها را ندارد و نیازمند نو شدن است. مدیریت استراتژیک که خود همیشه دم از تغییرات اساسی میزند، اکنون بیش از هر زمان دیگری خود به آن نیازمند است. مدل آرمانی سعی کرده است با نگاهی به انتقادات موجود به رویکردهای کلاسیک و غیرکلاسیک، و همچنین تجارب برتر جهانی و بومی، راهی نو پیش پای سازمانها قرار دهد. راهی که در عین منعطف بودن و اکنش سریع بودن، عملگرا و دور اندیش است و از ابزارهای گوناگونی در سازمان از قبیل فرایندها و روشها، اطلاعات، کمیتههای تجزیه و تحلیل، روشهای خبرهگرایی، و مواردی از این دست تشکیل شده است.
نه ترنها، نه ریلها، اصل نیستند، اصل حرکت است. هدف نهایی مدیریت استراتژیک، چه در زندگی فردی، چه در مدیریت سازمانی، و چه در کشورداری، تاثیرگذاری اساسی بر نتایج کلیدی عملکرد است. نتایج کلیدی عملکرد در شرکتهای اقتصادی عبارت است از سودآوری پایدار، رضایت ذینفعان کلیدی، و تحقق ماموریت و ارزشها.
مدلها، ابزارها، ماتریسها، تکنیکها و روشها اهمیت ذاتی ندارند، اگر توانستیم بر نتایج کلیدی عملکرد تاثیر بگذاریم، اما از هیچ کدام از ابزارهای مدیریت استراتژیک استفاده نکردیم، هیچ ایرادی ندارد. مهم نتایج هستند و نه ابزارها.
منبع:
لشکربلوکی، مجتبی (1400)، هنر رقصیدن با استراتژی. گروه پژوهشی صنعتی آریانا. انتشارات آریانا قلم. چاپ سوم.